نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

به بهانه سالروز پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ

دفاع مقدس قطعنامه

دفاع مقدس قطعنامه

مقالات دفاع مقدس / بیست و هفتم تیر ماه سالروز پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد درباره جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران است که منجر به پایان این جنگ ۸ ساله شد. بی‌گمان هیچ گفته و نوشته‌ای در باره پایان جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق با حمایت استکبار جهانی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، نمی‌تواند دقیق تر، قابل اعتماد‌تر و مطمئن‌تر از گفته‌ها و نوشته‌های فرمانده جنگ باشد. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی فرمانده منصوب ازسوی امام خمینی برای هدایت دفاع مقدس، طی مصاحبه‌ای در تیرماه سال ۱۳۹۲ به سوالات مهمی درباره تاریخچه دفاع مقدس، نحوه فرماندهی جنگ و چگونگی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ پاسخ داد که متن کامل آن در روزهای ۲۷ و ۲۸ تیرماه سال ۱۳۹۶ در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد. به مناسبت این روز، گزیده‌ای از این مصاحبه برای بازخوانی واقعیت‌های این ماجرا و جلوگیری از تحریف تاریخ جنگ تقدیم خوانندگان گرامی روزنامه می‌شود.


… طبیعی است که اگر ما خودمان را وارد یک نوع جنگ آن گونه با آمریکایی‌ها می‌کردیم، عراق کاملاً راحت می‌شد و عرب‌ها هم راحت می‌شدند و جبهه جدیدی باز می‌شد که آن را نه امام و نه ما می‌خواستیم. البته در خلیج فارس این کار را تا حدودی می‌کردیم. یعنی وقتی آمریکا خیره سری می‌کرد و پرچمش را روی کشتی‌های کویت می‌گذاشت و یا کاروان‌های نفتی آنها را اسکورت می‌کرد، این یک نوع جنگ با ما بود و ما هم همان جا –نه به صورت علنی و اعلان شده – به آمریکا نشان دادیم که نمی‌تواند این کار را کند. یا باید صراحتاً وارد میدان شود و یا این گونه نمی‌شود. ما در آن بخش کاملاً آمریکا را شکست دادیم که افتضاحی برای ابهت آمریکا در منطقه شد. البته سیاست آنها همین بود که از چند جهت بر ما فشار بیاورند. از جهت اقتصادی که گفتم می‌خواستند نفت ما را قطع کنند. از لحاظ نظامی ابزاری به صدام دادند که خارج از برنامه‌های نظامی آنها بود. به اضافه اینکه آمریکا نشان داد که آماده است با ما وارد جنگ شود. نکته مهمی که در فشارهای آنها علیه ما نهفته بود، این بود که ما را قانع کنند جنگ را ختم کنیم. آنها هم به این نتیجه رسیده بودند که این جنگ ختم شود. شاید تا آن زمان دلشان می‌خواست که این جنگ فرسایشی باشد. چون علاقه‌ای به عراق و ایران نداشتند و فقط می‌خواستند این دو کشور مهم منطقه ضعیف شوند و انقلاب ما هم از الهام بخشی، تبدیل به عبرتی برای دیگران شود.
در برنامه‌های دفاعی و تهاجمی، ما هم راهکاری که انتخاب کرده بودیم موفق نشده بود. یعنی نتوانستیم یک جای استراتژیک را برای فشار بر عراق بگیریم. البته امام اجازه نمی‌دادند ما وارد شهرها شویم و می‌خواستیم در حد جاهایی که گفتم، عمل کنیم. هم فاو و هم خیبر خالی از سکنه بود. در حلبچه هم نمی‌خواستیم وارد شهر شویم. می‌خواستیم سد رابگیریم. کرکوک که از مناطقی نفتی عراق بود و از آن ارتزاق می‌کرد، هدف بعدی ما بود. درحال آماده شدن بودیم که به آنجا برویم. بنابراین امام می‌دانستند که به کجا می‌رویم. من هم مرتب با امام در تماس بودم. بعد از هر عملیاتی که برمی گشتم، خدمت امام می‌رفتم و توضیح می‌دادم. اگر ناقص عمل می‌شد، دلیلش را می‌گفتم و ایشان هم می‌دانستد. به خصوص اینکه حاج احمدآقا همیشه با ما و دیگر فرماندهان در تماس بود و خبرها را به ایشان می‌داد. سپاه و ارتش هم در تماس بودند. بالاخره بحث قطعنامه پیش آمد. قطعنامه ۵۹۸، هشتمین قطعنامه‌ای است که برای جنگ عراق علیه ما در سازمان ملل به تصویب رسید. پیش از قطعنامه ۵۹۸، شورا قطعنامه ۵۸۸ را در تاریخ ۱۶/۷/۶۵ تصویب کرده بود که ایران آن را نپذیرفت و دبیر کل در گزارش خود به شورای امنیت، خلاصه‌ای از مواضع ایران و عراق را در قبال قطعنامه عنوان نمود و اعلام کرد درحالی که عراق تمایل خود را برای پذیرش قطعنامه شورای امنیت اعلام داشته، ایران به دلایلی که ذکر کرده، این قطعنامه را نپذیرفته است.پس از قطعنامه ۵۸۸ ایران عملیاتهای موفقیت آمیز زنجیره‌ای را در خاک عراق انجام داد (سلسله عملیات‌های فتح، کربلا، والفجر۹ و نصر) حاصل این مجموعه عملیات‌ها نزدیک شدن رزمندگان اسلام به شهر بصره شد که عامل دقت و حساس شدن شورای امنیت به مسئله جنگ شد.
بر این اساس اعضای دائم به صورت یک گروه، کار مشترک و سازماندهی شده‌ای را برای پایان بخشیدن به جنگ ایران و عراق آغاز نمودند. کار این گروه مشترک به صورت محرمانه بود که حاصل بررسی‌های آنها در ۵ ماه منجر به نوشتن پیش نویس قطعنامه ۵۹۸ شد.این قطعنامه را آنها صادر کردند. با شرایطی که برای ما درست کرده بودند، فکر می‌کردند ما می‌پذیریم. چند عقب نشینی نیروهای ما آنها را امیدوار کرده بود که ما می‌پذیریم.
ما لازم دیدیم که بعد از پذیرش قطعنامه در شرایط مناسبی باید ضرب شستی نشان بدهیم که آنها متوجه شوند قدرت تهاجمی بر سر جای خود باقی است. وقتی که عراقی‌ها بعد از پذیرش قطعنامه دوباره حمله کردند و تا نزدیک اهواز هم رسیدند و از خرمشهر و جاهای مهم عبور کردند و معلوم شد ادعای صلح طلبی عراق دروغ است که با یک دفاع جانانه ظرف یکروز آنها را به سرجایشان برگرداندیم.
در طرف شمال جبهه‌ها هم که منافقین فکر می‌کردند ایران در جبهه غرب و شمال نیرویی ندارد و همه امکاناتش در جنوب مستقر است، در عملیات مرصاد پاسخ خود را گرفتند و آن گونه زمین گیر و متلاشی شدند. در عملیات مرصاد فقط منافقین نبودند. نیروهای هوایی و لجستیک عراق با اینها بودند. لذا توانستیم هم منافقین و هم پشتیبانی آنها را از کار بیندازیم. آنها فهمیدند که تحلیل رفتن قدرت تهاجمی و دفاعی ما درست نیست و نیروها می‌توانند مثل گذشته جنگ را ادامه دهند.
قطعنامه که صادر شد، اشکالاتی داشت و ما هم با یک استراتژی درست با آن برخورد کردیم. یعنی خدمت امام رفتیم و پیشنهاد دادیم. قرار بر این شد که ما از یک جهت عملیات زمینی و جنگ را با قدرت ادامه دهیم و نیرو هم تجهیز کنیم که ستاد کل را بر این اساس تشکیل دادیم. برای اینکه دولت بیشتر از گذشته برای پشتیبانی جنگ در میدان باشد. مردم هم دعوت شدند که برای جنگ آماده شوند. این یک فاز بود.
فاز سیاسی را هم شروع کردیم و آن این بود که مذاکره کنیم تا مفاد قطعنامه مطلوب ما شود. یعنی قطعنامه‌ای باشد که با قبول آن به اهداف خود برسیم. این سیاست با چند عملیاتی که انجام شد و با مذاکراتی که شروع کردیم جواب داد. طول کشید تا قطعنامه را به نفع ما اصلاح کردند. در جاهای دیگر مفصل گفتم که چه چیزهای ظریفی را اصلاح کردیم تا قطعنامه به گونه‌ای باشد که بتوانیم هم غرامت بگیریم و هم عراق بخاطر تجاوز محکوم شده باشد. درنهایت پیروزی از آن ایران شد و دنباله آن سقوط صدام بود که بحث دیگری دارد و آن هم در برنامه ما بود به آن هم در جای خود عمل شد.
… خب ما ظاهر صحنه را می‌دیدیم و پشت صحنه را نمی‌دانستیم که قدرت‌هایی که آقای دکوئیار را آوردند، سیاستشان چه بود؟ چه می‌خواستند؟. البته کم و بیش می‌دانستیم. ولی همین مقدار که می‌دیدیم ایشان حاضر شد که قطعنامه ۵۹۸ را به آن شکل عوض کند برای ما قدم مهمی بود. من آنها را به صورت روشن در جایی گفتم و دیده می‌شود. بعد هم ایشان پیگیری می‌کرد برای اینکه مسائل اجرا شود و چون صدام نمی‌خواست اجرا شود، پیگیریهای دبیر کل سازمان ملل به گونه‌ای بود که دیگران متهمش می‌کردند ولی ما طلبکاری می‌کردیم ومی گفتیم: «این بخش ناچیز از حقوق ماست که می‌دهید مثلا با آمار نشان دادیم که ما هزار میلیارد دلار از جنگ خسارت دیده‌ایم ولی آنها فقط یکدهم آن یعنی ۱۰۰ میلیارد دلار را پذیرفتند». انصافا دوستان ما در وزارت خارجه که مسئولیت مذاکره را داشتند خوب عمل کردند البته آنها تنها نبودند و قدمی بدون تایید بر نمی‌داشتند. اول حضرت امام بعد سران قوا و من که مسئول جنگ و جانشین فرمانده کل قوا بودم. هر مرحله‌ای را طی می‌کردند سوال می‌کردند و ما جواب می‌دادیم که مثلا تا اینجا پیش بروید. پس سیاست ما دو شعبه داشت. یکی اینکه در جنگ نشان بدهیم با قدرت ایستاده‌ایم که آنها خیال نکنند ما داریم مضمحل می‌شویم. دوم هم اینکه در مذاکرت سیاسی یکدنگی نکنیم و دپلماسی فعال را عمل کنیم تا بالاخره به نقطه‌ای رسیدیم که هیچ‌ کسی از ناظران جهانی فکر نمی‌کرد به اینجا برسیم.

خروج از نسخه موبایل