نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

حبیب‌الله عسگراولادی اخلاق مدارترین فعال سیاسی

حبیب لله عسکراولادی

حبیب لله عسکراولادی

مقالات سیاسی و اجتماعی / در اواخر دیماه ۱۳۹۱ استاد حبیب‌‌الله عسگراولادی در یک تماس تلفنی، از مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی خواست مصاحبه‌ای با این روزنامه داشته باشد و خاطره‌ای تاریخی از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را برای ثبت در تاریخ و برای اطلاع نسل جوان از جایگاه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بیان کند. این پیشنهاد با استقبال مواجه گردید و چند روز بعد این مصاحبه انجام و در روزنامه چاپ شد. آقای عسگراولادی نیز در آبان‌ ماه سال بعد یعنی ۱۳۹۲ به لقاء‌الله پیوست.
اکنون که ۹ سال از فقدان این اخلاقمدارترین فعال سیاسی کشورمان می‌گذرد، بخشی از مصاحبه ایشان با روزنامه جمهوری اسلامی که آخرین مصاحبه‌شان نیز بود را به یاد اخلاق والا و کم‌نظیرش به چاپ می‌رسانیم تا به آحاد مردم یادآوری شود که همیشه در جامعه اسلامی، حرف اول را باید اخلاق بزند. انگیزه مرحوم استاد عسگراولادی از این مصاحبه این بود که در کوران حملات ناجوانمردانه عده‌ای از سیاسیون بداخلاق و دور از انصاف، از مظلوم آن دوران حمایت کند. این جوانمردی مرحوم عسگراولادی، همان زمان با واکنش بداخلاق‌ها مواجه شد ولی او معتقد بود به وظیفه شرعی خود عمل کرده است.
یاد این اخلاقمدار کم‌نظیر را گرامی می‌داریم و برای او در جوار رحمت حق، آرزوی جایگاه متقین، صدیقین و مجاهدین فی‌سبیل‌الله را داریم.


یادم آمد در سال ۱۳۴۸ شمسی ما از زندان قصر تهران به زندان برازجان تبعید شدیم. آیت‌الله انواری، شهید بزرگوار عراقی و بنده، سه نفری به برازجان تبعید شدیم. ما هر سه به یک اتهام در بیدادگاه شاه محاکمه شده بودیم. علت تبعید را هم اشاره می‌کنم. چهار نفر از اعضای یک گروه چپ از زندان فرار کردند. البته فرار ناموفق داشتند. فرار اینها باعث شد که زندانبانان در کل زندانها شدت عمل به خرج دادند.
فردای آن شب گاردی‌ها ریختند زندان و به شدت سخت‌گیری کردند. همه وسایل رفاهی را از ما گرفتند. کتابها را جمع کردند. برق لامپ‌ها را قطع کردند. حمام را قطع کردند. ملاقات را قطع کردند. ما در برابر این خشونت زندانبانان اعتصاب غذا کردیم. به غیر از آیت‌الله انواری، ما همگی اعتصاب غذا کردیم. آیت‌الله انواری بیمار بودند و نتوانستند در اعتصاب غذا شرکت کنند. ۱۱ روز این اعتصاب طول کشید. شب یازدهم رئیس کل زندانها به همراه چند نفر از ساواکیها، آمدند بند ما. ابتدای ورود شروع کردند به ما حمله کردند که چرا اعتصاب غذا کرده‌اید و اعتصاب غذا حرام است و از این جور حرفها. بعد رئیس کل زندانها روبه آقای انواری کرد و گفت: آیا شما نباید به اینها بگویی اعتصاب غذا حرام است؟ چرا تذکر ندادید؟ آقای انواری خیلی شجاعانه جواب داد: آیا من باید به این آقایان تذکر بدهم که اعتصاب غذا نکنند؟ گفت: بله دیگه. آقای انواری گفت: اول باید به شما تذکر می‌دادم که چرا اینقدر ظلم می‌‌کنید و دیگر وقت برای تذکر دادن به اینها نمی‌رسد. رئیس کل زندانها گفت: معلوم می‌شود که شما هم با اینها هستید. دو روز بعد من و آقای انواری و شهید عراقی را تبعید کردند به برازجان. ما رفتیم و وقتی رسیدیم برازجان خیلی به ما سخت گرفتند. در زندان برازجان یک بند سیاسی بود، چند نفر از نیروهای چپ آنجا بودند. دو نفر از همین افرادی که قصد فرار داشتند هم در آنجا بودند. ما اولین خاطره‌ای که می‌توانیم از زندان برازجان داشته باشیم کمک مردم دشتک، دلوار و مناطقی بود که رئیسعلی دلواری آنجا فعالیت داشت، مردم این مناطق به محض اینکه مطلع شدند ما به زندان برازجان تبعید شده‌ایم، شروع کردند. برای ما غذا و میوه و سایر مایحتاج را فرستادند. مهمان‌نوازی خیلی خوبی از ما کردند. مردم برازجان هم به ما کمک کردند. اما دلواری‌ها خیلی به ما کمک کردند. بوشهری‌ها هم به ما کمک کردند. دومین کمکی که به ما در زندان و تبعیدگاه برازجان شد آیت‌الله حائری که امام جمعه شیراز بود و برادر بزرگشان که در شیراز بود و مرحوم شد اینها هم به ما کمک می‌‌کردند. آقای آقاسید احمد خمینی از قم هر چند وقت یک بار هدایایی می‌فرستادند. یک روز به ما اطلاع دادند که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی می‌خواهند بیایند ملاقات. وضع ملاقات در برازجان خیلی سخت بود. سخت‌گیری زیاد بود. هرکس می‌آمد ملاقات دستگیر می‌شد و می‌بردند ساواک شیراز و او را شکنجه می‌کردند. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در چنین شرایطی آمد زندان برازجان ملاقات ما. خودش بود، همسرش بود، دو تا دخترانش بودند و سه تا پسرشان. یعنی تمام خانواده آیت‌الله هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۴۹ آمدند زندان برازجان و در سخت‌ترین شرایط با ما ملاقات کردند. خانم عفت مرعشی همسر ایشان، فاطمه خانم، فائزه خانم، آقا محسن، آقا مهدی و آقا یاسر. همگی اینها بودند. آقای حاج شیخ علی اصغر مروارید را هم آوردند. یکی از مبارزین جدی بود. ایشان هم با خانواده آمدند. آقای حبیب‌الله شفیق همراه با خانواده آمدند. آقای نیری با خانواده آمدند. آقای ابوالفضل توکلی بینا هم با همه اعضای خانواده آمدند. آقای حاج حسین مهدیان هم همراه خانواده آمدند. یک کاروان بزرگ را آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تدارک دیده و آمدند ملاقات ما در زندان برازجان.


آقای عراقی با رئیس شهربانی برازجان دوست شد. یک سرهنگی بود آدم خوبی بود. پخته و جا افتاده بود. انسان بسیار شریفی بود. آقای عراقی با او صحبت کرد و گفت که اینها آمده‌اند ملاقات و ما می‌خواهیم از اینها پذیرایی کنیم.
این جناب سرهنگ انسان و شریف اجازه داد که کاروان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بیایند داخل زندان، داخل بند ما و با ما ملاقات کنند. آقای عراقی دست به کار شد و غذا را تهیه دید و سه تا سفره در زندان برازجان انداخت. یک سفره آقایان،‌ یک سفره خانمها و یک سفره برای بچه‌های کاروان. این موضوع اصلا در زندان برازجان سابقه نداشت. آقای هاشمی رفسنجانی در اینجا یعنی در آن شرایط سخت و در زندان برازجان سخنرانی کرد. در تشویق و تایید و تبلیغ مبارزات. این کار آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در آن شب ظلمانی رژیم ستمشاهی خیلی مهم بود. این سخنرانی که ایشان کرد واقعا خیلی تلخی‌های تبعید و زندان برازجان را از ما گرفت. زندان برازجان جای خیلی سختی بود. اتاق من در زندان برازجان بغل اتاق آقای انواری و شهید عراقی بود. من از این اتاق می‌خواستم بروم آن اتاق با دمپایی پایم می‌سوخت. در زندان برازجان به ما روزی ۲۸ ریال به عنوان جیره زندانی می‌دادند. ما ۲ ریال هم رویش می‌گذاشتیم می‌شد ۳۰ ریال تمام ۳۰ ریال را می‌دادیم یخ می‌خریدیم. اینقدر وضع آنجا سخت بود. آقای هاشمی رفسنجانی همان روز اول ملاقات با خانواده خودش و سایر اعضای کاروان مشورت کرد و پیشنهاد داد کاروان سه روز دیگر در برازجان بمانند. کاروان سه روز دیگر در برازجان ماندند و هر سه روز می‌آمدند زندان و ناهار با ما می‌خوردند و می‌رفتند. باز هم باید از آن جناب سرهنگ رئیس زندان برازجان به نیکی یاد کنم. این سرهنگ آن روزها واقعا خیلی سماحت، به خرج داد.
خاطره آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و کاروان او. به یک خاطره بسیار جدی در ذهن ما سه نفر و تمام زندانیان سیاسی و غیرسیاسی برازجان ماندنی شد و خاطره بی‌سابقه شد. البته قبلا فدائیان اسلام چنین کاری را کرده بودند. زمانی که شهید نواب صفوی در زندان بود، حدود ۵۰، ۶۰ نفر از اعضای فدائیان اسلام رفتند زندان ملاقات نواب صفوی. البته یک خاطره‌ای هم درباره حجت‌‌الاسلام والمسلمین آقای سید محمود دعایی دارم. در فکرم این است که با ایشان صحبت کنم و این خاطره را در روزنامه اطلاعات هم منتشر کنم. یکی از شبهای خیلی تلخ در زندان برازجان در سلول خودم مشغول مطالعه بودم، دوستان مرا صدا کردند و گفتند که رادیو روحانیون عراق دارد درباره شما صحبت می‌کند. من رفتم پای رادیو و شنیدم که آقای دعایی دارد درباره ما صحبت می‌کند و بحثی را با عنوان جمهوریخواهان مسلمان در ایران چه می‌اندیشند و چه می‌گویند. این عنوان آن بحث بود و ایشان اداره می‌کرد. ان‌شاءالله تفصیل این خاطره را بعدها می‌گویم. وقتی من گوش کردم ایشان یک چکامه‌ای تنظیم کرده بود به خانواده‌های ما، یعنی وقتی خانواده‌های ما و دوستان و آشنایان و فامیل آن را می‌شنیدند بسیار اثر گذار بود. این حرکت آیت‌الله رفسنجانی و حمایت بعضی از روحانیون شیراز و فارس و بعضی از مراجع باعث شد. ما را از تبعید برازجان به تهران برگردانند.
سال ۱۳۴۸ شمسی تبعید شدیم و تا اواسط سال ۱۳۴۹ شمسی به زندان قصر تهران برگردانده شدیم. چرا این حرفها را دارم بیان می‌کنم. برای این است که نسل جوان ما بداند که یک چهره و شخصی مثل آیت‌الله هاشمی رفسنجانی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بالاترین سرمایه‌گذاری را برای نهضت اسلامی امام داشت.
آقای هاشمی یکی از مقامات روحانی بود که نسبتاً متمکن بود. از ارث پدری‌اش باغ پسته داشت و هم در قم باچند نفر دیگر بساز بفروشی داشتند. ایشان در چاپ و پخش اعلامیه‌های امام خمینی و انقلابیون خیلی کمک می‌کرد حتی شهید عراقی نقل کرده همین اسلحه‌ای بود که حسنعلی منصور را با آن کشتند، اسلحه‌ای بود که آقای هاشمی داده به آقای عراقی و داده به بخارایی. از طرف دیگر من به این جوانان عرض می‌کنم تاریخ جمهوری اسلامی را نمی‌شود بدون هاشمی نوشت. چرا؟ قبل که بماند، از اول انقلاب ایشان مشاور ممتاز امام خمینی بودند. بعد از آن ایشان نماینده فرمانده کل قوا در جبهه بود. بعد از آن ریاست مجلس را داشتند. بعد از آن رئیس‌جمهور شدند. بعد از آن رئیس مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت شدند. یکی از اعضای فعال شورای انقلاب بودند. ایشان در مجلس خبرگان عضو فعال بودند و مدت زیادی ریاست مجلس خبرگان را بعد از آیت‌الله مشکینی داشت.
نمی‌شود تاریخ جمهوری اسلامی را هر دوره‌اش را بنویسید و هاشمی را حذف کنید. من به نسل جوانمان می‌گویم احساسات خود را کنترل کنید. بنده برای شما عرض می‌کنم ما دو رهبر، شش رئیس جمهور، پنج، شش رئیس مجلس، پنج، شش نخست ‌وزیر گذرانده‌ایم. یک عده آدمها تحریک می‌کنند نسل جوان ما را و می‌خواهند همه گذشته ما غیر از احمدی‌نژاد را خراب کنند. بنده معتقدم این کار خراب کردن تاریخ جمهوری اسلامی است.

حبیب الله عسکر اولادی

*سخنرانی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در زندان برازجان خیلی تلخی‌های تبعید و زندان برازجان را از ما گرفت
*نسل جوان ما بداند که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از پیروزی انقلاب اسلامی بالاترین سرمایه‌گذاری را برای نهضت اسلامی داشت
*در سال ۱۳۴۸ شمسی ما از زندان قصر تهران به زندان برازجان تبعید شدیم. آیت‌الله انواری، شهید بزرگوار عراقی و بنده به برازجان تبعید شدیم. هر سه ما به یک اتهام در بیدادگاه شاه محاکمه شده بودیم
*خاطره‌ای از زندان برازجان دارم، مردم مناطق دشتی، دلوار، برازجان و حتی خود بوشهر به محض اینکه مطلع شدند ما به زندان برازجان تبعید شده‌ایم، مهمان‌نوازی خیلی خوب داشتند و کمک‌های موثری به ما کردند

خروج از نسخه موبایل