نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

متن نوحه گیرم عزیز فاطمه نبود در سوگ شهادت حضرت امام حسین (ع)

نوحه شهادت امام حسین علیه السلام
نوحه شهادت حضرت اباعبدالله الحسین

عاشورا مهم‌ ترین روز عزاداری در فرهنگ شیعیان سرتاسر عالم است. در روز عاشورا سپاه یزید در برابر تعداد اندک یاران به صف شدند تا بزرگترین جنایت تاریخ را رقم بزنند. عاشورا حرکتی آگاهانه در راه رهایی است. کربلا، آزمون دادخواهی و عدالت گستری است و این حسین است که در برابر دنیای همه یزیدها ایستاده است.

گیرم عزیز فاطمه نبود

ای چرخ سفله! تیر تو را صید، کم نبود
گیرم عزیز فاطمه صید حرم نبود!

 حلقی که بوسهْ گاه نبی بود روز و شب
جای سنان و خجر اهل ستم نبود

 انگشت او به خیره بریده پی نگین!
دیوی سزای سلطنت ملک جم نبود

 کی هیچ سفله بست به مهمانِ خوانده، آب؟!
گیرم تو را سجیه اهل کرم نبود

 داغ غمی کزو جگر کوه، آب شد
بیمار را، تحمُّل آن داغ غم نبود

 پای سریر، زاده هند و سرِ حسین
در کیش کفر، سفله چنین محترم نبود!

 ای زاده زیاد! که دین از تو شد به باد
آن خیمه های سوخته، بیتُ الصَّنم نبود

 آتش به پرده حرم کبریا زدی
دستت بریده باد! نشان بر خطا زدی

چون تیر عشق، جا به کمان بلا کند
اوّل نشست بر دل اهل ولا کند!

 در حیرتند خیرهْ سران، از چه عشق دوست
احباب را به درد بلا، مبتلا کند؟

 بیگانه را تحمُّل بار نیاز نیست
معشوق، ناز خود همه بر آشنا کند

 تن پرور از کجا و تمنای وصل دوست؟
دردی ندارد او، که طبیبش دوا کند

آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق
با دوست کی معامله کربلا کند؟!

 یک باره پشت پا به سر ما سوا زند
تا ز آن میان از این همه خود را سوا کند

 آری کسی که کشته او بود، حق سزاست
خود را اگر به کشته خود خونبها کند!

 باللَّه اگر نبود خدا، خون بهای
او عالم نبود در خورِ نعلین پای او

عنقای قاف را، هوس آشیانه بود
غوغای نینوا، همه در ره بهانه بود!

 جایی که خورده بود می، آنجا نهاد سر
دُردی کشی که مست شراب شبانه بود

 یک باره سوخت ز آتش غیرت هوای عشق
موهومْ پرده یی اگر اندر میانه بود

 در یک طبق، به جلوه جانان نثار کرد
هر درِّ شاهوار کش اندر خزانه بود

 نامد به جز نوای حسینی به پرده راست
روزی که در حریم الست این ترانه بود

 باللَّه که جا نداشت به جز بی نشان در او
آن سینه یی که تیر بلا را، نشانه بود

 کوری نظاره کن! که شکستند کوفیان
آینه یی که مظهر حسن یگانه بود!

 نی نی که وجهِ باقی حق را، هلاک نیست
صورت به جاست آینه گر رفت، باک نیست

ای در غم تو، ارض و سما خون گریسته
ماهی در آب و، وَحش به هامون گریسته

 وی روز و شب به یاد لبت، چشم روزگار
نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته

 از تابش سرت به سنان، چشم آفتاب
اشک شفق به دامن گردون گریسته

 در آسمان ز دود خیام عفاف تو
چشم مسیح، اشک جگرگون گریسته

 یا در اشتیاق تو، در وادی جنون
لیلی، بهانه کرده و مجنون گریسته،

 تنها نه چشم دوست به حال تو اشکبار
خنجر به دست قاتل تو، خون گریسته!

 گر از ازل تو را سرِ این داستان نبود
اندر جهان ز آدم و حوّا، نشان نبود

تبریزی (نیر)

خروج از نسخه موبایل