نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

مهسا دختر ایران بود، آرمان پسر ایران نیست؟

مهسا امینی آرمان علی‌وردی

مهسا امینی آرمان علی‌وردی

غلامرضا بنی‌اسدی
مقالات سیاسی : پسرم می‌پرسد اما در جواب درمی‌مانم. می‌پرسد آیا فقط “مهسا امینی” دختر ایران بود؟ “آرمان علی‌وردی” پسر ایران نیست؟ راست می‌گوید. چطور اگر ماموری خطا کند یا از آتشی که می‌افروزند به دامان خودشان بگیرد و بیفتند می‌شوند فرزند ایران و هشتگ می‌شود و ترند می‌شود و فریاد واویلا به آسمان برمی‌خیزد اما اگر زمین سرخ شود از خون آرمان‌ها، کسی صدایش درنمی‌آید؟ چطور برای اولی، یقه پاره کردند و برای دومی، تاسف هم در کلام‌شان ننشست؟ اگر مرگ مهسا مشکوک بود و با اما و اگر همراه، غریب‌کش کردن آرمان علی‌وردی و رسول دوست‌محمدی و… که جنایتی است آشکار بی‌هیچ شک و شبهه‌ای و بی‌هیچ اما و اگری. اگر باید مراقبت می‌شد تا قصه مهسا، به غصه تبدیل نشود – که قطعا باید چنین می‌شد – چرا مدعیان به خود زحمت مراقبت نمی‌دهند بماند که با تمام توان جوان مردم را “غریب‌کش” می‌کنند؟
یاد سال ۱۳۶۰ می‌افتم و منافقین. بچه‌های مردم را جنایت کش می‌کردند. زنده، زنده پوستشان را می‌کندند و اسمش را می‌گذاشتند “عملیات مهندسی” اما وقتی دستی بر یقه‌شان محکم می‌شد که چرا چنین؟ بانگ به عالم برمی داشتند که بر ما ظلم می‌شود. نمی‌خواهم کلمات به نام و یاد این فرقه مرده، آلوده شود اما انگار برخی‌ها خط باطل آنان را می‌خوانند و توحش را از نو ترجمه می‌کنند. آدم می‌ماند که اینان به چه منطقی زیست می‌کنند؟ حیوانات اگر همدیگر را می‌درند براساس غریزه در هندسه تنازع بقا است اما آنانی را چه می‌توان نام نهاد که درنده خو‌ترین حیوانات را – در عمل – پشت سر می‌گذارند؟ این همه توحش، این انباشت کینه، این نفرت آتش فشان شده را چه می‌توان نامید وقتی در هیئت آدمی نمایانی خود نمایی می‌کند؟ نمی‌دانم چه باید گفت اما خوب به یاد دارم که ما با دشمن خود هم چنین نمی‌کردیم که اینان با آرمانِ هموطن و همشهری خود کردند. ما اسیر مجروح عراقی را که تا آخرین گلوله خود را شلیک کرده بود، درمان می‌کردیم. هیچ وقت فشنگ‌هایش را نمی‌شمردیم و خشاب خالی او را بهانه نکردیم برای تند رفتار کردن چه رسد که خشابی در تنش خالی کنیم. نه، ما انسان بودیم. در برابر نامردمی‌ها هم نه فقط مردمی که مردانگی می‌کردیم. نمی‌گذاشتیم دشمن، ما را شبیه خود کند. این را شکست می‌دانستیم و می‌دانیم امروز هم شبیه آنان نمی‌شویم. ما هم مهسا را دختر ایران می‌دانیم. به سوگش عزادار شدیم. دل‌مان برایش سوخت اما در سوگ آرمان هم آتش به دل داریم. آیا کسی به ما تسلیت می‌دهد؟ شهید مظلومی که “تنها” گیرش آوردند و انبان کینه بر سرش خالی کردند. او که دعایش، حاجتش و آرزویش شهادت بود، حاجت روا شد. حالا “ولی دَم”، خداست. خدایی که اگرچه همیشه “بخشنده و مهربان” است، به وقتش، قادر و قاهر و منتقم هم می‌شود. او ولی دَم شهید و منتقم خون اوست. باشد و باشید و باشیم تا ببینیم چه خواهند کشید آنانی که “پسرِ ایران” را کشتند!

خروج از نسخه موبایل