نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

متن نوحه اهل نیرنگ اند اینجا در سوگ شهادت حضرت مسلم

شهادت حضرت مسلم
شهادت حضرت مسلم

این بی مرامان اهل نیرنگ اند اینجا
هم کوچه هم پس کوچه ها تنگ اند اینجا

زن هایشان هم خبره جنگ اند اینجا
اطفالشان هم در پی سنگ اند اینجا

بر شانه دیوار کوچه تکیه کردم
خیلی برای دخترانت گریه کردم

هم زجر ها بسیار و هم آزار بسیار
هم دست ها سنگین و هم دیوار بسیار

حرف النگو هم سر بازار بسیار
حالا به فکر زینبم بسیار بسیار

پرده نشینان را نیاور اصلا اینجا
من که بریدم، وای بر حال زن اینجا

تنها شدم که شعله ها بر جانم افتاد
طوفان به جان دیده گریانم افتاد

آشفتم و شور از سر و سامانم افتاد
در سنگ باران هایشان دندانم افتاد

چشمان خود را زیر فوج سنگ بستم
من بیشتر در فکر داماد تو هستم

حتی اگر اسلام هم نامش بلند است
اینجا صدای کفر اسلامش بلند است

وقتی هنوزم بر تو دشنامش بلند است
خوردم زمین ز آن خانه که بامش بلند است

تکرار می گردد همین روضه کنارت
بی دست می افتد زمین از اسب یارت

تار و دف و تنبور و چنگ و ساز دارند
خیلی علاقه بر کف و آواز دارند

اینجا هزاران روضه سر باز دارند
جان تو و اکبر، زنان مقراض دارند

عزم سفر داری اگر، فکر عبا کن
آقا جوانان را همین حالا صدا کن

در این مسیری که می آیی ولوله هست
حرفی ز بیعت نیست اما هلهله هست

از اینکه با اصغر میایی هم گله هست
اینجا مسلمان نیست اما حرمله هست

صد تکه خواهد شد به سنگ، آیینه تو
حلقوم اصغر، چشم سقا، سینه تو

وای از جدال زجر و گیسوی رقیه
وقتی که ناراحت رود سوی رقیه

وای از تب شلاق و بازوی رقیه
وای از شب تاریک و پهلوی رقیه

بر شانه عباس باشد تا نیفتد
آقا زبانم لال زیر پا نیفتد

علیرضا وفایی

خروج از نسخه موبایل