نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

متن نوحه شرمنده ام در سوگ شهادت حضرت مسلم

شهادت حضرت مسلم
متن نوحه شهادت حضرت مسلم

دارم وصیت می کنم شاید نیایی
با باد صحبت می کنم شاید نیایی

دارد مسیرت را نشانم می دهد باد
از روی دروازه تکانم می دهد باد

با داغ بی اندازه می گِریم که برگرد
از بِین این دروازه می گِریم که برگرد

با سر میان کوفیان مهمانم آقا
تا لحظه ای که می رسی می مانم آقا

روزی که می آیی مرا بشناس وقتی
از روی این دروازه آویزانم آقا

هر روز سنگم می زنند از دور و نزدیک
بازیچه ی تمرین این طفلانم آقا

هر روز یک دندان من کم می شود تا
قربان دندانت شود دندانم آقا

شرمنده ام اینجایم و بال و پَرم ریخت
دیدی که کوفه خاکِ عالم را سرم ریخت

من با چه رو گویم نیا رویی نمانده
قلبم پُر از درد است و دارویی نمانده

دستی که بیعت داد دستم را شکسته
از بس مرا زد زخم بازویی نمانده

طفلان من از گوشه ای دیدند من را
از زخم های کوفه اَبرویی نمانده

نزدیک نه از دور کوفی دوره ام کرد
آنقدر زد تا دید پهلویی نمانده

تا دق نکرده زینب از بیراهه برگرد
گهوراه تا نشکسته با ششماهه برگرد

هر چیز کم باشد در اینجا غم زیاد است
در کوفه می بینی که نامحرم زیاد است

از خیزران و تازیانه حرف کم نیست
از خار و سنگ و کعب نِی مرحم زیاداست

شش ماهه نه حتی برای مردها نیز
یک تیغه از تیر سه شعبه هم زیاد است

دست نوازش با یتیمی نیست اما
پنجه برای گیسوی درهم زیاد است

آبی برای تشنگان اینجا ندارند
در شهر گویا طفلِ بی بابا ندارند

تنها شدم تا سر به زیری را بفهمم
شد بسته دستم دستگیری را بفهمم

هی سنگ خوردم زخم خوردم فحش خوردم
تا رنج بازار و اسیری را بفهمم

من را به زنجیرش میان کوچه گرداند
تا زخم پاهای کویری را بفهمم

دندان من خون شد به یادِ دختر تو
تا درد دندانهایِ شیری را بفهمم

دلها در اینجا سنگ دیوار است برگرد
وقتِ حراجی های بازار است برگرد

حسن لطفی

خروج از نسخه موبایل