نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

متن نوحه کاشف الکرب حضرت باب الحوائج در سوگ شهادت حضرت ابوالفضل

حضرت ابوالفضل العباس(س)
شهادت حضرت ابوالفضل العباس(س)

حضرت عباس علیه السلام در اثر فداکاری ها، اخلاص و خصال والای انسانی در پیشگاه خداوند دارای مقام بسیار ارجمند و آبروی مخصوص گردید و خداوند مقام و لقب «باب الحوائج» را به حضرتش عطا فرمود و وجود عظیم او را شایسته این لقب دانست. توسّل به ذیل عنایت او نیز موجب روا شدن حاجات است. او کریمی است از دودمان کریمان و وسیله ای برای تقرّب به درگاه الهی که سالیان بسیار، مسلمان و غیر مسلمان دست دعا و چشم امید به سوی او داشته، از کرامات شیرین و زلال معرفت او ناگفته های گفتنی فراوانی دارند

کاشف الکرب حضرت باب الحوائج

شکر حق دستان ما از دامنت کوتاه نیست
گر چه ما را تا مقامت قدر پلکی راه نیست

هر که سجده می کند با بردن نامت یقین
اهل توحید است ای یکتا ترین گمراه نیست

هر کسی دیده تو را بعدا یقینش می شود
آنکه روشن می کند شبهای ما را ماه نیست

یوسف مصری کجا پنهان شود از شرم تو
یا عزیزالله بنگر در بساطت چاه نیست؟

از در و دیوار این میخانه حاجت می چکد
کاشف الکربی و در پیش تو جای آه نیست

من به رحمانیت چشمانت عادت کرده ام
هر چه می گفتند از لطف شما بیراه نیست

پیش تو زانو زدن را ازل آموختم
از خروش چشم های تو غزل آموختم

جعفر آمد پابه پایت ناگهان طیار شد
در مرام پهلوانان نام تو معیار شد

در غضب هم دستگیری مهربانی مرهمی
حر دشمن با عبور از محضر تو یار شد

خار هم تحت عنایات شما گل می شود
آن گلی که دور افتاد از نگاهت خار شد

از جناح رحمتت بوی تکامل می رسد
خشت ما در سایه لطف شما دیوار شد

چشم های بسته ات هم خلق سلمان می کنند
با نگاهت کل شهرم میثم تمار شد

حضرت باب الحوائج دستگیر دست ها
از شما دارد توقع هر کسی بیمار شد

نافذ الابصاری و اعماق بینش خلق توست
تو اگر خلق خدایی آفرینش خلق توست

نکته هایش را خدا باریک تر از مو کشید
یا علی گفت و سپس بالای چشم ابرو کشید

«بین بوم چشم هایت طرحی از مهر و غضب
اجتماع دسته های شیر با آهو کشید»

ماهتاب آل حیدر شب ز شرمت آب شد
هر زمان ام البنین شانه بر آن گیسو کشید

گوی سبقت می ربایند انبیا در خدمتت
خضر دربانت شد عیسی خانه را جارو کشید

با شفا دست شفاعت یافت عین الله شد
کور مادر زاد وقتی معبرت را بو کشید

فکر دل هم باش گاهی قبله سیار من
باد گیسوی تو را با خویشتن هر سو کشید

دل به وادی تحیر نامتان را دم گرفت
هر کجا یاد تو کردم سینه ام را غم گرفت

قدر یک دنیا سوال بی جواب افتاده است
فکر بارش از سر هر چه سحاب افتاده است

ماه بودی و زمین خوردی و دنیا تار شد
حق بده گر روی جسمت آفتاب افتاده است

این طرف مواج دریا سر به صخره می زند
آن طرف در خیمه موج اضطراب افتاده است

طفل دست و پای خودم کرده است از تشنگی
بارها قنداقه از دست رباب افتاده است

غارت خیمه پس از تو کار دشواری که نیست
ها دهان هرزه چشمان بی تو آب افتاده است

رفتی و دور از نگاه غیرتت در بین طشت
روی لب های کسی رد شراب افتاده است

در مصیبت فکر بی تابی خواهر می کند
شاه دارد بی صدا با خیزران سر می کند

حسین واعظی

خروج از نسخه موبایل