نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

حزب سیاسی و انواع آن

احزاب

احزاب

مقالات سیاسی”حزب” به معنای دقیق کلمه پدیده‌ای بود که می‌خواست پای “مردم” را به سیاست باز کند.
حزب سیاسی (political party) متشکل از گروهی از مردم است که با هدف بدست آوردن قدرت حکومت از راه انتخابات یا از راه‌های دیگر، سازمان یافته‌اند.
گاهی احزاب با گروه‌های ذی‌نفع یا جنبش‌های اجتماعی به اشتباه یکی گرفته می‌شوند؛ چراکه گروه‌های ذی‌نفع یا جنبش‌های اجتماعی نیز متشکل از “گروهی از مردم” هستند. اما معمولا چهار ویژگی حزب را از گروه‌های دیگر متمایز می‌کند:

هدف احزاب عبارت است از کسب قدرت سیاسی برای حکومت کردن (اگرچه احزاب کوچک از انتخابات بیشتر به منزلۀ تریبون استفاده می‌کنند نه برای بدست آوردن قدرت سیاسی).

حزب‌ها مجموعه‌های سازمان‌یافته‌ای با اعضای “دارای کارت” رسمی‌اند. این ویژگی آن‌ها را از جنبش‌های اجتماعی، که گسترده‌تر و پراکنده‌ترند، متمایز می‌سازد.

«حزب سیاسی» چیست و چه انواعی دارد؟

حزب‌ها غالبا نگرش موضوعی گسترده‌ای دارند و به تمام حوزه‌های مهم سیاست حکومت توجه می‌کنند (البته حزب‌های کوچک ممکن است نگرش تک‌موضوعی داشته باشند و از این حیث به گروه‌های ذی‌نفع شبیه باشند)

احزاب به درجات گوناگون، با اولویت سیاسی مشترک و هویت ایدئولوژیک با هم متحد می‌شوند.

واژۀ جناح (faction) نیز تقریبا همزاد واژۀ حزب (party) است. این دو واژه در غرب ابتدا به جای هم به کار برده می‌شدند اما به تدریج “جناح” به معنای دسته یا گروهی در درون “حزب” به کار رفت. هر حزبی معمولا به دو جناح تقسیم می‌شود.

اما در ایران واژه “جناح” کاربرد دیگری دارد و شامل چندین حزب می‌شود. مثلا جناح راست متشکل از حزب موتلفه و چند تشکل‌ شبه حزبی بود که برخی از آن‌ها گروه‌های ذی‌نفع یا گروه فشار بودند. جناح چپ نیز متشکل از حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و چند حزب کم‌اهمیت و یکی دو “جنبش” بود (مثل جنبش دانشجویی).

اگر “جناح” نوعی دسته‌بندی در درون یک “حزب” باشد، آنچه در ایران جناح خوانده می‌شود، در واقع “ائتلاف” (coalition) است که گاهی عبارت “جبهه” نیز در توصیف آن به کار می‌رود که دقیق‌تر از عبارت “جناح” و به مفهوم “ائتلاف” نزدیک‌تر است.

باری، احزاب سیاسی در اغلب کشورها و در بیشتر نظام‌های سیاسی وجود دارند. حزب‌ها ممکن است اقتدارگرا یا دموکراتیک باشند. ممکن است از راه انتخابات یا از راه انقلاب در صدد کسب قدرت باشند. نیز ممکن است از ایدئولوژی‌های چپ، راست یا میانه پشتیبانی کنند یا یکسره هر اندیشۀ سیاسی‌ای را رد کنند.

رشد احزاب سیاسی و فراگیر شدن نظام حزبی را می‌توان نشانۀ مدرن شدن سیاسی یک جامعه دانست.

در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی با گسترش حکمرانی نظامی در کشورهای در حال توسعه، فرایند تحزب در این کشورها دچار زوال شد؛ چراکه احزاب مقصر تشدید اختلافات سیاسی و افزایش ناکارآمدی حکومت‌ها و رشد مطالبات قومی و جدایی‌طلبانه قلمداد شدند.

اما موج تازۀ دموکراسی‌خواهی در بسیاری از مناطق جهان در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به شکوفایی دوبارۀ احزاب در کشورهای گوناگون منتهی شد. فروپاشی حکومت نظامیان در آفریقا و آسیا و آمریکای جنوبی و نیز اضمحلال دولت‌های کمونیستی، موجب شد که نظام‌های حزبی رقابت‌آمیز در بسیاری از کشورهای دنیا پدید آیند.

تا پیش از پررنگ شدن ایدۀ “حکمرانی دموکراتیک”، نوعی “احزاب درباری” در پادشاهی‌های خودکامه در اروپا وجود داشت که محصول رقابت و مبارزه بین اشراف و نجبا و مشاوران پادشاهان بودند.

اما “حزب” به معنای دقیق کلمه پدیده‌ای بود که می‌خواست پای “مردم” را به سیاست باز کند. و یا مردم را به شکل سیستماتیک و متداوم در فرایند سیاسی دخالت دهد. به همین دلیل بین “حزب” و “دموکراسی” نسبتی عمیق وجود دارد. هر جا که خبری از احزاب نباشد و یا احزاب صوری و بی‌خاصیت باشند، خبری از دموکراسی هم نخواهد بود.

احزاب را با معیارهای گوناگونی طبقه‌بندی و تفکیک می‌کنند. گاه بر مبنای ایدئولوژی، احزاب را به چپ‌گرا و راست‌گرا تقسیم می‌کنند. با این معیار، طیفی از احزاب ایجاد می‌شود که از راست به چپ ممکن است فاشیست، محافظه‌کار، لیبرال، سوسیالیست و کمونیست باشند.

اما این تقسیم‌بندی متعلق به نیمۀ دوم قرن نوزدهم تا پایان نیمۀ اول قرن بیستم است. امروزه موضعات سیاسی جدیدی مانند محیط زیست، حقوق حیوانات، فمینیسم و … پدید آمده و طبیعتا این موضوعات نیز در شکل‌گیری احزاب یا در محتوای ایدئولوژی آن‌ها تاثیرگذار است و دیگر به آسانی نمی‌توان گفت اعلام محافظه‌کاری یا سوسیالیسم کافی است تا مردم جذب یک حزب شوند.

در واقع احزاب باید تکلیفشان را با مسائلی نظیر محیط زیست و حقوق حیوانات و غیره روشن کنند تا شهروندان بتوانند تصمیم بگیرند که می‌خواهند عضو آن‌ها شوند یا به آن‌ها رای دهند یا خیر؟

در بین معیارهای تقسیم‌بندی احزاب، یک معیار مهم نیز تفکیک “احزاب قانون اساسی” از “احزاب انقلابی” است. احزاب قانون اساسی قبول دارند که بین حزب و دولت، بین حزب در قدرت (حکومت موجود) و نهادهای دولت (بوروکراسی، قوۀ قضاییه، پلیس و…) فرق هست.

این احزاب حقوق و استحقاقات حزب‌های دیگر و قواعد رقابت انتخاباتی را می‌پذیرند و آن‌ها را رعایت می‌کنند. یعنی می‌دانند به همان راحتی که با رأی مردم به قدرت رسیده‌اند، با رأی مردم از قدرت برکنار می‌شوند. در لیبرال‌دموکراسی‌ها همۀ حزب‌های بزرگ و اصلی واجد این ویژگیِ پای‌بندی به قانون اساسی‌اند.

اما احزاب انقلابی، چه چپ باشند چه راست، حزب‌های ضد نظام یا ضد قانون اساسی‌اند. هدف این احزاب بدست آوردن قدرت و از بین بردن قانون اساسی و نظام سیاسی موجود است. چنین احزابی وقتی که به قدرت می‌رسند، حزب‌های رقیب را سرکوب کرده و رابطۀ دائمی با دستگاه دولت برقرار می‌کنند.

این احزاب در واقع قانون اساسی و نظام موجود را تغییر می‌دهند و همچنین نظامی تک‌حزبی بنا می‌کنند. در نظام‌های تک‌حزبی، چه کمونیستی چه فاشیستی، تمایز بین حزب و دولت چنان ضعیف می‌شود که “حزب حاکم” در واقع خود را جایگزین حکومت می‌کند و دستگاه ترکیبی “حزب-دولت” را بوجود می‌آورد. مثلا در اتحاد جماهیر شوروی دبیر کل حزب کمونیست، در مقام رئیس قوۀ مجریه یا رئیس حکومت نیز عمل می‌کرد. در چین هم فعلا چنین وضعیتی وجود دارد. یعنی بالاترین مقام حزب کمونیست چین، بالاترین مقام حکومت (قوۀ مجریه) و نیز رئیس دولت (کشور) است.

متداول‌ترین تمایز بین “حزب‌های کادر” و حزب‌های توده” است. معنای اصلی حزب کادر عبارت است از “حزب سرشناسان”. اما این معنا متعلق به قرن نوزدهم و درگیری‌های طبقات بالا در پارلمان بود. واژۀ کادر امروزه شامل اعضای آموزش‌دیدۀ احزاب توده‌ای هم می‌شود. مثلا احزاب کمونیستی و فاشیستی در قرن بیستم، احزاب توده‌ای بودند و توده‌های وسیع مردم را جذب می‌کردند اما “کادرهای حزب”، افرادی آموزش‌دیده و بسیار منضبط و متعهد و اطاعت‌پذیر بودند.

در بین احزاب توده‌ای دموکراتیک و نه فاشیستی و کمونیستی، می‌توان به احزاب سوسیالیست اروپا اشاره کرد. مثلا حزب سوسیال‌دموکرات آلمان یا حزب کارگر بریتانیا. حزب جمهوری‌خواه آمریکا نیز، که در ۱۸۵۴ تاسیس شد، از سال ۱۸۶۰ به بعد، در قالب یک حزب توده‌‌ای عمل کرد.

“حزب‌های فراگیر” یا توده‌ای در جوامع دمکراتیک، احزابی هستند که برای جذب بیشترین شمار ممکن رای‌دهندگان، بار و بنۀ ایدئولوژیک خود را به طور چشمگیر کاهش می‌دهند. علاوه بر حزب سوسیال‌دموکرات در آلمان و حزب کارگر در بریتانیا، احزاب جمهوری‌خواه و دموکرات در آمریکا و نیز حزب اتحادیۀ دموکرات‌مسیحی در آلمان نیز مصادیق بارز چنین احزابی‌اند.

در جوامع دموکراتیک، مردم برای آزادی خودشان اهمیت زیادی قائل‌اند و به همین دلیل ترجیح می‌دهند با عقلانیت و انتخاب‌های خودشان زندگی کنند و در مجموع ایدئولوژی‌های غلیظ را، که حاوی باید و نبایدهای بسیار و سخت‌‌گیرانه‌ای هستند، نمی‌پسندند. بنابراین احزاب توده‌ای یا فراگیر در این جوامع، برخلاف جوامع کمونیستی و فاشیستی، ایدئولوژی رقیقی دارند یا در واقع تا جایی که ممکن بوده، از خودشان ایدئولوژی‌زدایی کرده‌اند تا رای مردم را از دست ندهند.

تفکیک دیگری نیز بین احزاب وجود دارد که حزب‌های نمایندگی را از حزب‌های یکپارچگی جدا می‌کند. حزب‌های نمایندگی وظیفۀ اصلی خود را بدست آوردن رای در انتخابات می‌دانند. از این رو می‌کوشند “بازتاب افکار عمومی” باشند نه اینکه به آن شکل دهند. اما احزاب دیگر در پی ایجاد نوعی یکپارچگی در بین نیروهای اجتماعی هستند. یعنی به چیزی فراتر از کسب رای می‌اندیشند و طبیعتا ایدئولوژیک‌ترند؛ ولو که ایدئولوژی آزادی‌خواهانه‌ای داشته باشند.

مثلا حزب محافظه‌کار در دوران نخست‌وزیری تاچر تا حد زیادی مصداق حزبی شد که یکپارچگی را به نمایندگی ترجیح می‌داد و – چنانکه در توضیح واژۀ “مسئولیت” آوردیم- به همین دلیل کسب رای مردم با اعراض از اصول ایدئولوژیک، برای مارگارت تاچر اولویت نداشت. اولویت او افزایش آزادی اقتصادی و رشد اقتصادی و کاهش قدرت اتحادیه‌های کارگری بود.

منبع : عصر ایران

خروج از نسخه موبایل