نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

دانشمند نخبه، شهید حرم شاهچراغ(ع)

سید فریدالدین معصومی

سید فریدالدین معصومی

مقاله فرهنگی : شهید “سید فریدالدین معصومی”، یکی از شهدای جنایت تروریستی در حرم حضرت احمد بن موسی (شاهچراغ) علیه‌السلام است. وی دارای مدرک دکترای مکانیک و از چهره‌های عرصه برق و انرژی کشور بود که برای پیگیری طرح‌های صنعت برق به شیراز سفر کرده بود و در هنگام زیارت حضرت شاهچراغ(ع) به شهادت رسید. سید فریدالدین معصومی، اهل شهر قم و مدیرعامل جوان هلدینگ برق و انرژی غدیر بود. شهید معصومی پس از جلسات کاری و همزمان با نماز جماعت مغرب و عشاء، در جوار ضریح نورانی حضرت احمد بن موسی شاهچراغ(ع) حضور یافته بود.این شهید حادثه تروریستی، نقش اثرگذاری در تکمیل و راه‌اندازی طرح‌های برق و انرژی در کشور داشت و طی ماه گذشته نیز نشست‌های مختلفی با مسئولان برگزار کرد تا ساخت طرح نیروگاه ۹۱۳ مگاواتی سیکل ترکیبی غدیر انرژی واقع در منطقه ویژه اقتصادی لامرد ادامه یابد. این شهید والامقام و نخبه علمی متاهل و دارای دو فرزند بود. جوان بود و تحصیلکرده دو تا از دانشگاه‌های معتبرنیوزلند در رشته مهندسی مکانیک. یک مدل ربات‌ماهی پیشرفته را در دوران تحصیلش اختراع کرده بود و مقالات علمیش در چندین مجله و کتاب بین‌المللی به چاپ رسیده‌بود؛ با همین افتخارات، می‌توانست بعد از تمام‌شدن دکترایش در اروپا یک زندگی مرفه و بدون دغدغه را شروع کند اما تصمیم گرفت برگردد و کنار مردم وطنش، برای حل شدن مشکلات کشور بجنگد؛ سرانجام هم در ماموریتی برای خدمت به مردم، آسمانی شد.
آنچه در ادامه مطالعه می‌کنید، سخنان چند تن از نزدیکان شهید سید فریدالدین معصومی درباره شخصیت این شهید عزیز است.
حتی یک روز معطل نماند
برادر شهید حال خوبی ندارد و چندجمله کوتاه در مورد او می‌گوید: «فرید در دانشگاه کنتربری نیوزلند در مقطع کارشناسی ارشد و در دانشگاه اوکلند در مقطع دکترای مهندسی مکانیک، شاخه مکاترونیک تحصیل کرده بود. عشق و علاقه‌اش به وطن او را از نیوزلند به ایران آورد. فرید مدیرعامل شرکت برق و انرژی غدیر بود و برای ماموریت به شیراز سفر کرده بود.»
محمد سالاری نسب یکی از دوستان شهید از خلقیات و روحیات فریدالدین اینطور می‌گوید: «از راهنمایی با او دوست بودم. از همان زمان هم شخصیت قوی مدیریتی داشت؛ در عین‌حال مهربان بود و اخلاق خیلی خوبی داشت. اما از همه خصوصیاتش مهمتر، عشق عجیبی بود که به خدمت به کشور داشت.»
سالاری نسب درباره برگشت فرید پس از اتمام تحصیل به ایران می‌گوید: «حتی یک روز هم پس از اتمام تحصیلش در خارج از کشور صبر نکرد و فورا به کشور برگشت. به دوستانش گفته بود مدرکم را بگیرید و برایم بفرستید.»
کربلایمان را رفتیم؛ دیگر وقت شهید شدن است
فرید آنطور که اعضای خانواده و دوستانش می‌گویند، از نوجوانی با قرآن مانوس بود. حامد تقو‌ی‌نژاد، برادر همسر شهید می‌گوید: «از دوران راهنمایی با فرید دوست و همکلاسی بودم و او از همان دوران قرآن خوان بود و در مسابقات قرآن و اذان شرکت می‌کرد». تقوی نژاد می‌رود سراغ خاطره‌ سفری که به گمان سید برات شهادتش را همانجا گرفت. «ماه صفر، رفتیم کربلا بعد به نجف؛ روز آخر فرید گفت می‌روم حرم نماز بخوانم. وقتی برگشت جمله‌ای به من گفت…» اینجا که می‌رسد، بغضش می‌شکند، گفت: «خب کربلایمان را هم آمدیم؛ دیگر وقت شهادت است.»
در کارنامه شهید، کنار همه افتخارات درخشان علمیش، یک افتخار ویژه هم ثبت شده؛ خادمیار حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام. آقای تقو‌ی‌نژاد می‌گوید: «روز قبل از شهادت مشهد بود و برای ماموریت کاری به شیراز رفته بود. رفته بود شاهچراغ تا نماز مغرب و عشا را بخواند و بعد برای برگشت عازم فرودگاه شود»؛ ماموریتی که به آسمان رسید. از مهم‌ترین شاخصه‌هایش گمنام بودنش است. دوستان و همکارانش با شنیدن خبر شهادت او در شوک عجیبی فرو رفته و در کنار جمعیت ایستاده بودند. می‌گفتند: «ما که باور نداشتیم چنین اتفاقی افتاده است. تا امروز آمدیم اینجا و فضا را دیدیم. روی صحبت کردن با همسر و مادرش را هم نداشتیم
قشنگی‌اش در همین گمنامی است
آقای مرتضی خلفی‌زاده از دوستان شهید، که از دوران کارشناسی در دانشگاه، فریدالدین را می‌شناخت در مورد شهید معصومی می‌گوید: «همزمان با درس، دغدغه فعالیت‌های فرهنگی و کشوری را داشت. یک آدم متخلق و بسیار آرام ولی دغدغه مند. به معنی واقعی کلمه صادق و یکرو بود. در جمع‌هایی که حضور داشت بسیار اثرگذار بود. خیلی اهل سکوت بود ولی وقتی حرف می‌زد متوجه می‌شدیم که چقدر در سکوتش تفکر و تعقل دارد. انسان اهل تحلیل و دقت نظر بود. تحصیل برایش خیلی مهم بود. کارشناسی ارشد و دکترا را نیوزلند بود و ما قاعدتاً در آن دوران ارتباط حضوری با ایشان نداشتیم اما دورادور و تلفنی و یا در قرارهای جمعی با دوستانِ هم دوره ایشان را زیارت می‌کردیم. آخرین بارهم زمستان سال گذشته بود که من ایشان را دیدم. کارنامه علمی دکتر معصومی نشان از مهارت و تبحر در مباحث تخصصی خودش دارد. مکاترونیک رشته‌ای است که در حوزه برق و انرژی می‌تواند حرف‌های خوبی بزند. به همین دلیل هم مدیرعامل شرکت انرژی غدیر شدند و مقالات زیادی در این حوزه داده بودند. همه دوستان و هم دوره‌ای هاشان اذعان داشتند. خیلی گمنام بود و اتفاقاً قشنگی‌اش هم در همین گمنامی است.
فکر نکنم جایگزینش پیدا شود
پدر شهید داشت به یکی از کارمندان شرکتی که دکتر معصومی مدیرش بود با غرور و افتخار اما حزن صدا می‌گفت: «دخترم یکی را از دست دادید که فکر نکنم جایگزینش پیدا شود.» و آه از نهاد پدر برخاست. آقای معصومی که خودش از خادمان بارگاه علی ابن موسی الرضا است از پسرش می‌گفت: «از بچگی همین مدلی بود. از کودکی در این مسیر بود و در مکتب حوزوی بزرگ شده بود. دانشگاه و مافوقش هم که بود در همین مسیر بود. از روز اول تا آخر هیچ فرقی نکرد. دانش‌آموز یا دانشجو، مدیر یا کارمند و یا غیر از این‌ها. هیچ فرقی نکرد. همین بود. در خانه‌هم همین‌طور بود. با همسر و فرزندان هم، با همه. افتاده حال. نه اینکه اولاد من باشد تا بگویم. نه. از همه همکاران و دوستان و اقوام و… بپرسید تایید می‌کنند. آخرین باری که او را دیدم قبل از همین سفر شیرازش بود. به من گفت: «چهارشنبه ساعت ۸ شب برمی گردم، اگر بشود ببینمتان.» گفتم: «من نیستم. مشهدم. بعد از برگشتم از مشهد با هم صحبت می‌کنیم. زمانی که خبر شهادتش به من رسید، در حرم امام رضا(ع) بودم. به امام رضا(ع) گفتم: «ایشان به جایگاهی که خواست رسید و عرشی شد. من خوشحالم. فقط به مادرش صبر بده.» مادرشان خیلی بی‌تابند. همسرش خیلی بی‌تاب است. بالاخره کودک چهارساله دارند. زمانی که خبر را شنیدم به همه سپردم که به مادرش خبر ندهند تا خودم به تهران بیایم و خبر را به مادرش بگویم. با مادرش که صحبت کردم گفتم: «روا همین بود.» ولی مادر است دیگر…
نماز اول وقت
برادر شهید می‌گوید: «نقطه بارز بعد از ایمان و تقوای او این بود که حساسیت خاصی روی نماز اول وقت داشت. البته که مزدش را هم گرفت. دائم‌الوضوء بود. با وجود سن کمش پله‌های ترقی را سریع طی کرد. به جایگاه خوبی هم رسید. البته هیچ وقت دنبال مقام نبود. همیشه می‌گفت: «دوست دارم کنار باشم و کارانجام دهم.» اما باتوجه به مهارت و توانایی که داشت به کارهای خوبی دست زد. همین بود که الان دوستانش او را به عنوان یک مدیر جهادی می‌شناسند. شب قبل از رفتن به شیراز با هم در جلسه‌ای بودیم. فرید برای همه کارهایش استخاره می‌کرد. به من گفت که جلسه را زودتر تمام کنیم من خسته‌ام فردا صبح برای شیراز پرواز دارم. گفتم: «خسته‌ای! می‌خواهی استخاره کنی برای رفتن؟» تسبیحش را درآورد. کمی در دستش چرخاند و دل ‌دل کرد. بعد از چند دقیقه تسبیح را داخل جیبش گذاشت و گفت: «دلم نیست استخاره کنم. نگرانم استخاره بد بیاید که نروم. من حس می‌کنم این سفر را باید بروم.» مقطع دکترا را با مراتب و نمرات بالایی طی کرد. تا جایی که پیشنهاد خیلی جدی برای ماندن در کشور نیوزلند به او ارائه شد. اما او حتی یک روز اضافه‌تر در نیوزلند نماند و به سرعت به ایران بازگشت. حتی برای دریافت مدارکش هم نرفت که مدارک را برایش پست کردند. می‌گفت من فقط باید برگردم وطن.»
ادب، ادب، ادب
کنار کوچه یکی از همسایه‌ها با چشمان قرمز می‌گفت: چقدر مودب بودند. چقدر مودب بودند. چقدر مودب بودند. اصلاً فکرش را نمی‌کردیم که ایشان دکترا داشته باشند و مدیرعامل یک شرکت باشند. از بس متواضع و فروتن بودند. آخر می‌دانید؟ بعضی‌ها نخبه که می‌شوند و سطح علمی‌شان بالا می‌رود خودشان را گم می‌کنند. ایشان اصلاً این‌طور نبود. اصلاً. اصلاً. اصلاً. گویا پدر و مادر و خانواده‌اش دیر فهمیدند. من هم به فامیلی ایشان را نمی‌شناختم. دیشب اتفاقی از اخبار شنیدم که آدرس منزل شهید را می‌گوید: اسم خیابان. اسم کوچه اصلی. اسم کوچه فرعی؟‌ ای وای اینکه کوچه ماست! صبح رفتم دعای ندبه وقتی ساعت ۷:۳۰ – ۸ برگشتم دیدم کوچه شلوغ است و عکس را که دیدم غم عالم روی سرم بود. تازه جریان را فهمیدم. خدا از سر تقصیرات باعث و بانی‌اش نگذرد.

*حتی یک روز هم پس از اتمام تحصیلش در خارج از کشور صبر نکرد و فورا به کشور برگشت. به دوستانش گفته بود مدرکم را بگیرید و برایم بفرستید
*ماه صفر، رفتیم کربلا بعد به نجف؛ روز آخر فرید گفت می‌روم حرم نماز بخوانم. وقتی برگشت گفت: «خب کربلایمان را هم آمدیم؛ دیگر وقت شهادت است»
*کارنامه علمی دکتر معصومی نشان از مهارت و تبحر در مباحث تخصصی خودش دارد. مکاترونیک رشته‌ای است که در حوزه برق و انرژی می‌تواند حرف‌های خوبی بزند. خیلی گمنام بود و اتفاقاً قشنگی‌اش هم در همین گمنامی است

خروج از نسخه موبایل