نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

غرق خون با شرافت

نوحه شهادت امام حسین علیه السلام

نوحه شهادت حضرت اباعبدالله الحسین

شعر عاشورایی / شعری از روحانی وارسته و فاضل مرحوم محمد حسین بهجتی (متخلص به شفق) که حدوداً سال ۱۳۴۹ سروده شده است.
اندر آنجا که باطل امیر است
اندر آنجا که حق سر به زیر است
اندر آنجا که دین و مروّت
پایمال و زبون و اسیر است
راستی زندگی ناگوار است
مرگ بالاترین افتخار است
اندر آنجا که از فرط بیداد
نیست مظلوم را تاب فریاد
اندر آنجا که ظالم به مستی
بر سر خلق می‌تازد آزاد
مُهر بر لب نهادن، گناه است
خامُشی بدترین اشتباه است
گفت باید حقایق به دنیا
کرد باید قیامی شرر زا
یا شدن غرق خون باشرافت
یا رسیدن به فتحی هویدا
راه آزادمردان جز این نیست
نیست آزاده هرکس چنین نیست
این، اساس مرام حسین است
روح و رمز قیام حسین است
«یاکه آزادگی یا شهادت»
حاصلی از پیام حسین است
شیعه او هم اینسان غیور
است تا ابد از زبونی به دور است
شیعه و تن به بیداد دادن؟!
شیعه و مهر بر لب نهادن؟!
شیعه و خفتن و آرمیدن؟!
شیعه و در مذلّت فتادن؟!
شیوه شیعه هرگز نه این است
شیعه نبود هر آن کس چنین است
زان شهید سر از دست داده
زان فداکار در خون فتاده
جاودان آید این بانگ پرشور
«لا اری الموت الاّ السعاده»
آری آزاد مردان بکوشند
بر ستمگر چو طوفان خروشند
چون یزید از هوس کامور شد
دولت باطلش مستقر شد
کار اسلام از او شد پریشان
آدمیت دچار خطر شد
سیل طغیان او دین زجا برد
تا لب پرتگاه فنا برد
دید فرزند زهرا که این جا
نیست جای سکوت و تماشا
نهضتی کرد خونین و پرشور
آتشین محشری کرد برپا
کربلا را ز نهضت تکان داد
باز از نو به اسلام جان داد
گرچه دشمن، تنش غرق خون کرد
ظلم‌‌ها بر وی از حدّ فزون کرد
لیک خونش بجوشید و زد موج
کاخ بیداد را سرنگون کرد
تا ابد نیز آن خون بجوشد
در زوال ستم‌‌ها بکوشد
ریخت آن روز خونش ز رگ ها
قطره قطره به دامان صحرا
لیک نگذشت سالی کز آن خون
قطره شد سیل و شد سیل، دریا
هر نفس جوشش او فزون شد
تا اساس ستم واژگون شد
ریخت آنجا، در آن دشت غمناک
خونش آرام و خاموش برخاک
لیک سالی نشد طی کز آن خون
خواست فریاد و غوغا بر افلاک
هر زمان این صدا بیشتر شد
جان ظالم از آن پر شرر شد
شور عالم زنام حسین است
مستی جان زجام حسین است
هر کجا نهضتی حق پسند است
ریشه‌اش از قیام حسین است
او به خون این سخن کرد ترسیم
«پیش ظالم نگردید تسلیم»
حق و باطل چو جویند پیکار
فتح با حق بود آخر کار
کف چه تاب آورد پیش دریا
باد مسکین چه سازد به کهسار
نور مغلوب باطل نگردد
شب گریزد چو خیزد سپیده

خروج از نسخه موبایل