نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

پیروی از حق در مکتب امام موسی کاظم علیه‌السلام

امام موسی کاظم

امام موسی کاظم

مقالات مذهبی / بیستم ذی‌الحجه سالروز ولادت با سعادت حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام است. یکی از جوانب شخصیتی امام موسی کاظم که تا حدودی مورد غفلت قرار گرفته است، شاگردپروری و تربیت دانشمندان اسلامی توسط ایشان است. عصر امام کاظم علیه‌السلام مصادف بود با گسترش آراء و مکاتب گوناگون فکری و در این میان لازم بود، مکتب تشیع همانند زمان امام صادق علیه‌السلام، پویایی و تحرک خویش را برای مقابله با انحرافات فکری و عقیدتی حفظ کند. امام کاظم علیه‌السلام هم خود شخصاً وارد بحث با منحرفین و مخالفین می‌شد و هم اصحاب خویش را تشویق و تربیت می‌کرد تا نظرات اهل‌بیت علیهم السلام را در میان مردم منتشر کنند.
یکی از قوی‌ترین و برجسته‌ترین شاگردان تربیت یافته در مکتب اهل‌بیت علیهم السلام در عرصه کلام و عقاید استدلالی، «هشام بن حکم» بود. وی در بین دانشمندان فرَق مختلف اسلام در زمان خود، مشهور به فضل و دانش و تخصص در علوم عقلی و نقلی و مهارت و زبردستی در مناظره و مجادله بود و همگان او را به استادی در بحث و مناظره قبول داشته و از مناظره با وی بیمناک بودند. ابوالهزیل یکی از علمای متبحر و پرآوازه معتزلی که در فن مجادلات کلامی، کمتر کسی یارای برابری با وی را داشت، از هیچ کس جز هشام بن حکم، در بحث و جدال و مناظره بیم نداشت.(۱)
هشام بن حکم یکی از افسران ارشد علمی حضرت امام صادق علیه‌السلام و فرزند بزرگوارشان امام موسی کاظم علیه‌السلام بود. پس از شهادت امام صادق علیه‌السلام، هشام نزد حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام رفت و تحت تربیت و ارشادات ایشان قرار گرفت. وی علاوه بر برخورداری از جایگاه ممتاز علمی در بین اصحاب امام کاظم، از کارگزاران مورد اعتماد و خصوصی ایشان نیز به شمار می‌رفت. در فصل اول کتاب شریف کافی با عنوان “کتاب العقل و الجهل” حدیث طولانی و مفصلی از امام کاظم علیه‌السلام در مورد مساله عقل نقل شده است و مخاطب حضرت در این روایت، هشام بن حکم است که متخصص علوم عقلی و استدلالی است. در بخش کوتاهی از این روایت ژرف و قابل تامل(۲) می‌خوانیم. حضرت موسی بن جعفر خطاب به هشام می‌فرماید: “ای هشام، خدا اهل فهم و عقل را در قرآن بشارت داد و فرمود: “فَبَشِّرْ عِبادی، الَّذینَ یسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعونَ احْسَنَهُ؛ (۳) پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا می‌دهند و بهترین آن را پیروی می‌کنند.” امیرالمومنین علیه‌السلام نیز در روایتی می‌فرماید: “العلم مصباح العقل”(۴)، علم و دانش چراغ روشنی بخش عقل است. عقل بدون علم جلوی پای خود را نمی‌بیند و نمی‌تواند پیش برود همچنانکه چشم انسان در تاریکی قدرت دیدن اشیاء پیرامونی‌اش را ندارد. به تعبیر دیگر، علم مواد خام اولیه‌ای است که بوسیله دستگاه فطری و خدادادی عقل، تجزیه و تحلیل می‌شود و این دستگاه بدون دریافت مواد اولیه معطل و بی‌مصرف باقی می‌ماند.
به همین جهت امام کاظم علیه‌السلام در ادامه می‌فرماید: “یا هِشامُ! ثُمَّ بَینَ انَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ.” عقل باید با علم توام باشد، و لذا خداوند در قرآن فرمود: “تِلْک الْامْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یعْقِلُها الَّا الْعالِمونَ، ما این مَثَلهای تاریخی را ذکر می‌کنیم، اما درک نمی‌کنند اینها را مگر عالمان.” یعنی اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل نماید. سپس حضرت مسئله پیروی از عوام الناس را مطرح می‌کند. مثل معروفی است که می‌گویند: “خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو”. در انسان تمایل به اینکه همرنگ جمع شود زیاد است. این تمایل درونی، زمانی خطرناک می‌شود که ملاک حق و باطل و تشخیص سره از ناسره قرار بگیرد و منجر به تعطیلی قوه عاقله ٓیعنی همان وجه تمایز بین انسان و حیوان ٓ بشود.
امام کاظم علیه‌السلام خطاب به هشام می‌فرماید: “قرآن کثرت را مذمت کرده است آنجا که می‌فرماید: “وَ انْ تُطِعْ اکثَرَ مَنْ فِی الْارْضِ یضِلّوک عَنْ سَبیلِ‌الله انْ یتَّبِعونَ الَّا الظَّنَّ وَ انْ هُمْ الّا یخْرُصونَ” اگر اکثر مردم را پیروی کنی تو را گمراه می‌کنند؛ چون اکثر مردم تابع عقل نیستند، تابع گمان و تخمینند، همینکه چیزی در خیالشان پیدا می‌شود دنبالش می‌روند.امام کاظم علیه‌السلام در ادامه می‌فرماید: “ای هشام! به حرف و تشخیص مردم اعتنا نکن؛ باید تشخیص، تشخیص خودت باشد.‌ای هشام! اگر در دست تو یک گردو باشد و هر کس به تو برسد بگوید: به به! چه گوهر گران بهایی! وقتی که می‌بینی گوهر نیست، کلام آنها هیچ نفعی به حال تو ندارد و گردو را برای تو گوهر و لولو نمی‌کند. اگر هم در دست تو گوهری باشد و همه مردم به این گوهر بگویند گردوست، تو تابع تشخیص و عقل و فکر خودت باش. تا زمانی که می‌دانی آنچه در دست توست، گوهری گرانبهاست، حرف مردم ضرری به تو نخواهد رساند و گوهر تو را تبدیل به گردو نمی‌کند.”
یکی از تطبیقات این فراز از کلام حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام، شناخت گوهر گرانبهای حق و حقیقت است. کسی که این گوهر با ارزش را شناخت حاضر نیست آن را در برابر هر چیزی معامله کند. در فرازی از همین روایت، امام کاظم علیه‌السلام از جد بزرگوارشان امام سجاد علیه‌السلام چنین نقل می‌فرماید: “ا و لا حرّ یدع هذه اللّماظه لاهلها؟” آیا آزاده‌ای نیست که این متاع پست دنیا را، این لماظه یعنی آب بینی یا دهان حیوان پستی را جلوی اهلش بیندازد؟ “فلیس لانفسکم ثمن الّا الجنّه فلا تبیعوها بغیرها”؛ قیمت شما فقط بهشت است. اگر کسی می‌خواهد آن لماظه را ببرد باید نفس و هویت و شخصیت خود را بدهد. ولی شما بدانید که ارزش و قیمت شما بهشت است. بفهمید که چه لولو و گوهر گرانبهایی را در اختیار دارید. مراقب باشید آن را به ثمن بخس نفروشید.
ــــــــــــــــــ
۱- تاریخ علم کلام، شبلی نعمانی، ص۳۱
۲- الکافی (ط.الاسلامیه)، ج۱، ص۱۳
۳- زمر، ۲۰
۴- غرر الحکم، ص۸۵

خروج از نسخه موبایل