نماد سایت پایگاه خبری و تحلیلی رشد

متن نوحه نوبت جانبازی در سوگ شهادت حضرت ابوالفضل

حضرت ابوالفضل العباس(س)
شهادت حضرت ابوالفضل العباس(س)

عباس بن علی علیه السلام مشهور به قمر بنی هاشم، برادر و یار واقعی امام حسین علیه السلام در واقعه کربلا به عنوان علمدار و یار با وفای آن حضرت تا آخرین لحظات عمر حضور داشت. آوازه دلاور مردی ‏های حضرت عباس(ع) در آن روزگار طنین افکنده بود و دشمن در پی آن بود تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام حسین(ع) در کربلا جدا سازد. در نهایت با عمودی آهنین بر سر مبارک حضرت ابوالفضل(ع) زد و ایشان را به شهادت رساند

نوبت جانبازی

رفت آن شب در سجود و در رکوع
کرد خورشید جهان آرا طلوع

خون آن قربانیان حج خون
کرد خاک نیلگون را لاله گون

حاجیان از حج خون پرداختند
جای موی سر همه سر باختند

لحظه ایثار خیر الناس شد
نوبت جانبازی عباس شد

از کمان خیمه چون تیری شتافت
سینه دریای دشمن را شکافت

سد پولادین دشمن را شکست
تا به قلب آب دریا یافت دست

آب بر آن شد که طنازی کند
خواست تا با هستیش بازی کند

موج دریا گرد آن لب تشنه گشت
وز فراز گردن مرکب گذشت

بوسه زد پیوسته او را بر رکاب
کی لبت عطشان منم من آب آب

من که مهر دختر پیغمبرم
از گلوی تو به تو تشنه ترم

ای لبت کوثر ز دریا رخ مپوش
تا به من آبی دهی آبی بنوش

بسکه موج بحر پایش را فشرد
خم شد و دستی به زیر آب برد

ناله از دل بر کشید ای آب سرد
ایتقدر بیهوده گرد من نگرد

هستی دریا بود در مشت ما
بحر جوشید از سر انگشت ما

گر چه از بی آبیم سوزد نفس
آب من بگذشتن از آب است و بس

آب سرد من بود در جام دوست
آنچه را من تشنه ام در دست اوست

عشق گوید ت اشوی زین جام مست
آب کم جو تشنگی آور به دست

چند گوئی جرعه ای از من بنوش
رو بپرس اصغر چرا رفته زهوش

بسکه عطشانند آل فاطمه
اشک هم خشکیده در چشم همه

آب آب تشنگان زد آتشم
خجلت از سقایی خود می کشم

کاش از اول نام من سقا نبود
یا در این صحرای خون دریا نبود

کام خشک و سینه آتش دل کباب
تشنه بیرون آمد از دریای آب

کام دل بگرفت از جام عطش
بست پیش آب احرام عطش

خویش فانی در هوالموجود کرد
رو به سوی کعبه مقصود کرد

چون کمر بهر طواف عشق بست
در طواف اولش افتاد دست

طوف دوم در مطاف داورش
شد فدای دوست دست دیگرش

دور سوم خون به جای اشک خورد
تیر دشمن آمد و بر مشک خورد

دور چارم داشت عزم ترک سر
کرد پیش تیر چشمش را سپر

دور پنجم با عمود آهنین
گشت سرو قامتش نقش زمین

گشت در دور ششم از تیغ تیز
عضو عضوش قطعه قطعه ریز ریز

دور هفتم داده بود از کف قرار
خویشتن را دید در آغوش یار

شد سراپا چشم زخم پیکرش
دید زهرا(س) را به بالای سرش

با زبان حال می گفتش بتول
آفرین عباس من حجت قبول

عابد تبریزی

خروج از نسخه موبایل