متن نوحه مردم بیعت فروش در سوگ شهادت حضرت مسلم
شانه های زخمی اش را هیچ کس باور نداشتبار غربت را کسی از روی دوشش برنداشت در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسیعابر دل خسته جز تنهایی اش یاور نداشت بام های خانه های مردم بیعت فروشوقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت می چکید از مشک هاشان جرعه جرعه تشنگینخل هاشان میوه ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ ها کی در پی شَقّ القمر بودند؟ آهنسبتی نزدیک اگر این ماه با حیدر نداشت روی گلگون و لب پر خون و چشمان کبودسرگذشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره اشجز شهادت...