غش کردن داماد ایرانی با دیدن عروس خانم !
اخبار حوادث / عباس از خودش ناراحت بود، هیچ وقت نتوانسته بود جلوی مادرش قد علم کند و به او بگوید که عباس دیگر آن پسر کوچولوی چند سال قبل نیست که بشود برایش تعیین تکلیف کرد. او برای خودش مردی شده بود و باید بتواند در آینده یک خانواده را مدیریت کند. در همین فکرها بود که با صدای مرد راننده به خودش آمد: کجایی مرد ؟ نکند کشتی هایت غرق شده اند. خیس عرق شدی، یک دستمال بدم بهت! عباس از جعبه دستمال کاغذی جلوی داشبورد یک دستمال برداشت و صورتش را پاک کرد. هروقت به مادرش و...